محل تبلیغات شما

من ازظلمت آمده ام ،کورسوی امیدی دیدم و در طلب ازدست داده ام به اینجا آمده ام.

پا به وادی تفکر گذاشتم و ساختاری درونم شکلگرفت ،این  که بیهوده نیستم و برای  هدفی به این جهان ، پا گذاشته ام وباید خود بهفکر خویشتن خویش باشم ، باعث شد بپذیرم، مسبب آنچه برسرم آمده،خود بوده ام.اینگونه شد که درونم روشن شد تاریکی ها را دیدم.

خواستم ار خود ،دورشان کنم ، اما ریشه ها یشاندر عمق وجودم جا خوش کرده بود . به سادگی جدا نمیشد. چه باید میکردم؟

خواستم قضاوت نکنم ، شرک نورزم، دچار منیت و خودبینی نشوم، دیدم نمیتوانم.

چه باید می کردم؟

یادم آمد به سخن استاد که می گفت : راه دوری از ضد ارزشها یک چیز است؛ کاشتن خوبی درون خویش.

تخم و دانه نیکوبکار آنگاه سایبانهایت برافراشتهخواهد شد.

اولین خوبی که سراغش رفتم و عشق به انجامش ، سراسر وجودم ریشه دواند، خدمت بود، خدمتمالی.

می دانستم ، بذری که میکارم روزی سر از تخمبیرون خواهد آورد و سایه بانی خواهد شد که  رهایی انسان های دردمند را رقم خواهد زد.

فَلَااقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ 11» وَما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ 12» فَكُّ رَقَبَةٍ 13»

سوره بَـلَد»

پس نگذشته است بر گذرگاه سخت؛ چه چیز دانا کرد تورا که چیست گذرگاهسخت ؟  رهانیدن گردنی ست، آزاد کردنانسانی.

مگر عملی بالاتر از کمک کردن به عبورانسان های دربند و رنج دیده از عقبه سخت اعتیاد هم وجود دارد؟

بارها این پرسش را در ذهن خود مرور کرده ام .

بارها و بارها و هر بار ، هرسال در گلریزان ، این لطف و رحمت ، شاملحالم شده ؛ در جواب این پرسش ، دوباره خدمت کنم.

مگر میشود از این خدمت ، چشم پوشید؟ مگر میشود انسان از رحمتی که بااین خدمت ، شامل حالش میشود ، بگذرد؟

گفتم انسان؛ انسانی که اگر از خود عبور کند لایق خدمت به انسان هایدیگر میشود.

انسانی که نهایتش ، رسیدن به یک چیز است: توحید ؛ مگر دوست داشتن سایههای خداوند نیست ؟ مگر توحید ، گذشتن و رفتن و .

بازهم بگویم ؟

من پاسخ پرسش خود را یافته ام وهربار حس میکنم بندی از من جدا میشود وکینه  و خشم به انسانهای دیگر رنگ می بازد.آرام تر میشوم راحت تر اشتباهاتم را می پذیرم و انسانها را بیشتر دوست دارم و میدانم این جوشش عشق از قلبی است که پیوند محیت برقرار کرده با خالقی که سرچشمه عشقاست. همان خالقی که رحمان و رحیم است.

همان که پیشرو من است، آنکه از سرزمین تاریکی بدرآیم، از آب حیاتبنوشم و طعم شیرین آزادی را حس کنم.

حالا می دانم چرا استاد ، مرا و هرکه را که بخواهد، به این راه،رهنمون کرده که خوبی بکار تا بدی ها کم رنگ شود.

می دانم با هر بذری که میکارم، عشق درونم جاری میشود و ذوب میکند، هرنفرتی را که سرچشمه قضاوت و تکبّر است واینجاست که،  فاصله ام کم می شود با دیگران و بیشتردوستشان  دارم و آن وقت است که نمیتوانم حسیرا که دوستش دارم، قضاوت کنم و .

و حس میکنم چون کودکی نوپا برآستانۀ وادی عشق ایستاده ام و نظاره گرباران رحمتش هستم

همسفر سعیده

لژیون 5

شعبه ستارخان

برداشتی آزاد از وادی سوم

گزارش ورزشی تیراندازی با کمان

برداشتی آزاد از وادی دوم

، ,ام ,خدمت ,میشود ,مگر ,عشق ,می دانم ,را که ,انسان های ,این پرسش ,دارم و

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طراحی سایت در کرج|طراحی وب سایت درکرج|آذران وب شعبه کرج|شرکت طراحی سایت در کرج|شرکت طراحی وب سایت در کرج|دامنه|هاست0 آموزش و انجام پروژه های GIS محیط زیست و مدل سازی Maxent roytilesi رعایت و حفظ قانون، مقررات و حقوق شهروندی dokhtaroonehana بزرگترین سایت ادیان و عرفان| کتابدان sofralinktant topmop وبلاگ نمایندگی همسفران خمین Katharine's collection