محل تبلیغات شما
 همسفر زیب در این دلنوشته خود میگوید: هرگز از یاد نخواهم برد آنگاه که در طوفانی سهمگین از ضدارزش‌ها، سرگردان به هر سو پرت می‌شدم، تو درب به رویم گشودی و من را که دیگر تاب و توانی برای ایستادن نداشتم، به گرمی در خود جای دادی.



برداشتی آزاد از وادی سوم

گزارش ورزشی تیراندازی با کمان

برداشتی آزاد از وادی دوم

توانی ,ایستادن ,تاب ,گشودی ,درب ,رویم ,که دیگر ,را که ,دیگر تاب ,تاب و ,و توانی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تک ساز (دانلود آهنگ مجاز ایرانی) neychoowire جنسی.زناشویی Nina's life gavihesub با 80 هزارتومان تا سقف 12 میلیارد پاداش بگیر مهمترین Jennifer's style race1-dokhimaghror nannagagu